بیماری های روحی و اجتماع

 تو یکی از سایتها خوانده بودم اگر به تصویری که از دو رنگ قرمز و سیاه تشکیل شده و از رنگ قرمز بسیار کم در تصویر استفاده شده، نگاه کنیم ، بیشتر ما به رنگ سیاه توجه زیادی می کنیم انگار که هیج رنگ قرمزی در آن بکار نرفته است ولی اصل مفهوم تصویر در رنگ قرمز به صورت نهفته قرار دارند. وقتی همیشه به مشکلات و گرفتاریهای روحی و مخصوصا بیماریهای روحی به همین شیوه نگاه کنیم یعنی همیشه رنگ سیاه ( شکل ظاهری بیماری ) را ببینیم ولی به رنگهای قرمز که به نطر من نحوه عملکرد مغز انسان است، توجه نکنیم ، فکر نمی کنم راهی برای درمان این دسته بیماریها وجود داشته باشد . ولی باز مهمتر از همه اگر به فرهنگ پذیرش این افراد در جامعه هیچ توجهی نکنیم باز هم نتیجه مطلوبی از درمان به دست نمی آید .همانطور که جامعه به بیماران جسمی اهمیت می دهد باید به همان اندازه به بیماریهای روحی هم اهمیت بدهد.  تا حالا چند تا موسسه خیریه برای هزینه و درمان این بیماریها تشکیل شده؟؟؟؟ لطفا این تعداد را با موسسات مرتبط با بیماریهای فیزیکی مقایسه کنید، حتما تفاوت فاحشی در تعداد و کیفیت این دو موسسه می بینیم.

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:سیاه,قرمز,تصویز,بیماری روحی, فرهنگ,موسسه,ساعت20:7توسط هستی | |

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 17 خرداد 1392برچسب:تشخیص داده نشده,,روحی, جسمی, , شناختی,مغزی,ساعت23:22توسط هستی | |

 تو حیاط یه ساختمان پزشکان با خستگی شدید پاهام و دستام نشته بودم ، دختری بیست و دو ساله کنارم نشست ، 30 دقیقه استراحت داشتم بعد باید می رفتم به اون اتاق لعنتی که مثل سربازخونه باید بشین و پاشو می رفتم .دختر آهسته درگوشم گفت دکتر ... را می شناسی ؟ منم آهسته جواب دادم بله . دوباره سکوت کرد.

صورتش پر از اضطراب بود رنگش به سیاهی می زد و لبهاش به کبودی می زد . مثل این بود که می خواد حرفی بهم بزنه ولی اعتماد نداشت ولی بالاخره خودش سکوت را شکست و باز خیلی آهسته گفت بیست و دو سالمه، سه ساله که اضطراب بی دلیل دارم . اصلا نمی دونم چرا .تمام روانپزشکهای تهرانو رفتم ولی بی فایده بود . می شه حرفایی رو که بهت می زنم به کسی نگی .

گفتم : باشه . خیلی نارحت شدم انگار غم خودم در برابر اون کوچک شد . ازش خواستم بلندتر حرف بزنه ولی گفت : می ترسم دیگران حرفمام بشنوم بخاطر استرس نتوستم درسمو تموم کنم لطفا به کسی نگو. دوباره گفتم باشه

وقتی حرف می زند با زیپ کیفش مرتب بازی می کرد . برای اولین بار بود که روی نیمکت یه حیاط به کسی نزدیکتر می شدم . دوست داشتم خیلی حرفها ببزنم ولی می دونستم فایده ای نداشت . بعد بهم لبخند زد و بهم گفت تو درس خوندی؟ درست هموون موقع بابام اومد و از من خواست که برگردم به اون اتاق لعنتی . در جوابش آهسته گفتم حتما درستو می تونی دوباره شروع کنی و موفق بشی . وقتی بابام اومد کنارمون دیدم دختر جوون دیگه رنگش پریده نیست و رنگ لبهاش داشت به حالت طبیعی برمی گشت . ازش خوشم اومده بود ولی باید می رفتم . ای کاش می تونستم بهش بگم چقدر دوست دارم که درمان بشه .....

خیلی فکر کردم بیمارهای دیگه ای که تو اون ساختمان پزشکان بودن همون شکلی رفتار می کردن. یعنی دردشون رو باید پنهان می کردن . قطعا نه حتی خیلی ها رو می دیدم که با آب و تاب از درد دست یا پا یا سکته اول و دوممشون حرف می زدم . چند تا همراه داشتند ، اما اون دختر چی ؟؟؟؟؟؟ چرا از همه پنهان می کرد مگه کار بد انجام داده بود که دزدکی می رفت و یود تا کسی مشکلشو نفهمه

قضاوت با خودتون، دلیل کار اون دختر چی بود ؟؟؟؟؟؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:اضطراب , بی دلیل, دختر, دکتر, درمان ,حیاط,کاش,ساعت17:51توسط هستی | |

از مغز،ذهن،احساس،عاطفه،شناخت،هوش وجسم هرکسی یک تعریفی داره،بعضی وقت ها به خودم و مردم دیگه و بعضی از کارشناسها و متخصص ها که نگاه می کنم ، راستش فکر می کنم تا حالا یه بارهم شده از جنبه های دیگه به این مسائل نگاه کردیم . تا حالا فکر کردین تعریف علمی هر کدوم از اینها می توونه چه آسیب هایی رو به افراد وارد کنه!!!!

می دونم نمی شه در مورد آسیبهای عاطفی نظریه کاملا درستی ارائه داد ، متخصص ها هم مثل ما می دونم ، ولی طوری وانمود می کنند که انگار همه چیز رو می دونم ولی .......

دقت کردین وقتی کسی که به لحاظ فیزیکی مشکل داره چقدر راحت در موردش حرف می زنه ولی اونهایی که دچار گرفتاریها و مشکلات روحی هستند نه . حرف زدن در موردش شبیه یه کابوس می مونه . همیشه دردشون رو پنهان می کنند . سکوت ، سکوت و پنهان کاری اونهارو ازبین می بره .

یک ساله که دارم رفتارها،حرکات وحرفهای مردم رو دقیقا می نویسم ، چیزهایی که می بینم و می نویسم رو می خوام پیاده کنم . دوست دارم دلیل سکوت کسانی که بیماریهای روحی دارن رو بفهمم ، دوست دارم همه تا حدی که می تونن فکر کنن و به من و خیلی آدمهای دیگه کمک کنن تا یه روزی حرف زدن در مورد یه مشکل یا بیماری روحی مثل حرف زدن در مورد بیماری های فیزیکی راحت باشه

 

 


 

+نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:روحی,بیماری,فیزیکی,ذهن,مغر,احتماع,رفتار,حرکت,ساعت17:59توسط هستی | |